غزاي عليه گرجيان مسألهاي نبود كه براي شاه اسماعيل آشنا نباشد. خويشاوندان آققويونلوي او،پدر و پدربزرگش حيدر و جنيد تجربيات وسيعي در جنگ عليه اقوام غيرمسلمان داشتند. رهبران طريقت اردبيل پيش از حيدر و جنيد صرفاً زندگي زاهدانهاي در پيش گرفته بودند و با جنيد و حيدر بود كه تمايلات جنگطلبانه و غزا» وارد طريقت اردبيل شد و مشغلة ثابت رهبران آن و مريدانش گرديد. م. مزاوي (M.Mazzaoui) مينويسد: ¼ به ناگهان مريدان اين طريقت غزاه صوفيه» ميشوند و تحت رهبري جنيد و حيدر گروههاي عظيمي عليه مسيحيان ناحيه ترابوزان و گرجيان قفقاز ميجنگند. ديگر قلب دنياي اسلامي آنها را به خود جلب نميكند؛ اينجا ديگر روم، شام يا ماوراءالنهر نيست؛ اينجا ديگر نه دارالاسلام» بلكه دارالحرب» است. آنها يك شبه غازي ميشوند و عليه هرچه كافر در مرزهاي اسلامي شمال است ميجنگند»([1]).
با چنين زمينهاي است كه شاه اسماعيل پيش از به پادشاهي رسيدن در سال 906/1507 ضمن حمله به شيروانشاه فرخ يسار تصميم گرفت تا دستبردي به گرجستان نيز بزند. شاه اسماعيل بر جنبة ديني اين حمله تأكيد داشت و معتقد بود لايق دولت پايدار آن است كه اعلاء اعلام دين خاتمالنبين را مُفَتّح كشور گشايي ساخته به طرف گرجستان توجه نماييم و به نيروي بازوي شرع نبوي صخرة ذوات كفره را از جادة گيتي برداشته در سنگستان عدم افگنيم»([2]). او لشكريانش را در جنگ عليه گرجيان فرماندهي نكرد بلكه يكي از مريدانش به نام خادم بيگ خلفا را مأمور اين كار نمود. خادم بيگ پس از رسيدن به گرجستان تيغ جلادت انتظام از نيام اسلام بيرون آورده بسياري از گرجيان بيايمان را به عذاب اليم و نار جحيم رسانيد و غنايم موفور و اموال نامحصور بدست آورد سالماً غانماً متوجه اردوي همايون گرديد و حضرت شاه عالم پناه او را به الطاف پادشاهانه و اعطاف خسروانه نوازش فرموده از اموال مأخوذه آنچه حصة ديوان ميشد بر غازيان قسمت كرده»([3]). هنگامي كه شاه اسماعيل از شماخي بازگشت سه سفير گرجي به خدمت او رسيدند تا اظهار فرمانبرداري گرجيان را به گوش وي برسانند([4]).
يكسال پس از اين ماجرا، شاه اسماعيل در 907/1501 در تبريز تاجگذاري كرد و ده سال بعدي تا جنگ چالدران را صرف فتح بقيه ايران نمود. مشهورترين نبرد او پيش از جنگ چالدران، نبرد با اُزبكان بود كه در شعبان 916/ دسامبر 1510 صورت گرفت و محمدخان شيباني و دههزار تن از مردانش كشته شدند. اسماعيل، سرخان ازبك را براي بايزيد دوم عثماني (9-886/1512-1481) فرستاد و گفته ميشود اين عمل عطش انتقام را در شاهزاده سليم (سلطان سليم بعدي) برانگيخت([5]).
پس از نبرد چالدران([6])، اسماعيل خود را آمادة نبردي ديگر با حكومت عثماني نميديد و بنابراين براي مقابله با سليم برآن شد راه حلّي ديپلماتيك (سياسي) را برگزيند. از اينرو رايزني با سلطان مملوك مصر، علاءالدوة ذوالقدر([7]) و گرجيان را شروع كرد([8]). اما اين سياست سودي نداشت زيرا سلطان مملوك بر اين باور بود كه خطر سليم و اسماعيل يكسان است. از اينرو بيطرفي اختيار كرد([9]). همچنين يكسال پس از جنگ چالدران؛ يعني در بهار 921/1515 علاءالدوله ذوالقدر در جنگ با سليم شكست خورد([10]) و متصرفات خود را از دست داد. دست آخر اينكه گرجيان نيز طبق گزارش يك منبع گرجي به اسماعيل روي خوش نشان ندادند و در عوض سليم را در جنگ عليه جانبردي غزالي فرماندار دمشق و عامل سلطان مملوك مصر ياري كردند([11]). با ياري آنان، سنان پاشا سردار عثماني در 2 ذوالحجة 922/27 دسامبر 1516 مقاومت جانبردي را درهم شكست و فلسطين تا غزه را تصرف كرد([12]).
شاه اسماعيل پس از جنگ چالدران از ادارة مستقيم امور حكومتي دست كشيد و كنج عافيت را ترجيح داد. در اين دورة تقريباً ده سالة پس از جنگ چالدران تا مرگ شاه اسماعيل شاهد برخي دخالتها در امور گرجستان هستيم. مثلاً در 922/1516 بين منوچهر والي ايالت ايمرتي در غرب گرجستان و كواركوارة سوم([13]) (Qwarqware III) حاكم كاخت- كه اتفاقاً پسرعمو بودند([14])- جنگ درگرفت. كواركواره شكست يافت و به شاه اسماعيل پناه آورد([15]). شاه، ديوسلطان روملو و ساير رؤساي قزلباش را مأمور كرد تا كواركواره را در باز پسگيري حكومت خويش ياري دهند([16]). از اين پس در تاريخ صفويه ما شاهد يك ويژگي هستيم: پناهندگي شاهزادگان و اسراي گرجي به دربار ايران و بازيابي حكومت با ياري شاه([17]).
گويا سليم و شاه اسماعيل از يك رودررويي ديگر پرهيز داشتند و بيشتر با دخالت در امور گرجستان چنگ و دندان به يكديگر نشان ميدادند. در هر حال، با استقرار كواركواره در كاخت به ياري شاه اسماعيل، منوچهر از سليم ياري جست و سليم يكي از سرداران خود به نام قزل احمد اوغلي را به ياري او فرستاد. اين بار كواركواره با ياري نيروهاي كمكي شاه مقاومت نشان داد، قزل احمد اوغلي در ميدان نبرد كشته شد و منوچهر بار ديگر به عثماني گريخت. به نظر ميرسيد در اين مقطع كوتاه سياست ايران در گرجستان به پيروزي رسيده است([]).
در 924/15 گرجيان حكومت دستنشاندة شاه؛ يعني كواركواره را برنتابيدند و عليه او شوريدند. همچون بار گذشته او قلمرو خويش را رها كرد و به شاه پناه آورد. شاه اين بار نيز ديوسلطان روملو را به همراهي او به گرجستان فرستاد. ديوسلطان، قلعة گوري (Gori) را گشود و حكومت را به كواركواره بازگرداند([19]).
تا اينجا به نظر ميرسد جدا از مسائل ديني و تمايل شاه به دخالت در امور گرجستان، مهار سركشي قزلباشان نيز از دلايل ديگر حملات به گرجستان باشد. توضيح اين كه سران قزلباش كه به غنيمتهاي آسان بدست آمده از جنگها، بويژه جنگهاي محلي دل بسته بودند از عدم علاقه شاه اسماعيل به جنگ ناراضي بودند. آنان چون جرأت سركشي نداشتند و به علاوه او را دوست ميداشتند و احترام مگذاشتند بر آن شدند كه او را به جنگ با گرجيان عيسوي كه از نظر شاه اسماعيل و قزلباشان كافر بودند، برانگيزانند»([20]). بنابراين، حملات بعدي شاه به گرجستان در همين چارچوب سهگانه بايد (مسائل ديني، سياسي و مهار سركشي قزلباشان توأم با كسب غنائم) بررسي شود.
منابع صفوي در حملات شاه اسماعيل بعد از مرگ سلطان سليم عثماني (926/1520) به گرجستان، بر دلايل ديني يا استفادة ابزاري از دين تأكيد ميكنند. اسكندر بيك منشي در عالم آراي عباسي مينويسد: در سنة ست و عشرين و تسعمائه [926/1520] سلطان سليم به عالم بقا بپيوست و پسرش سلطان سليمان قايم مقام گرديد. چون از جانب او مخالفتي ظهور نيافته علماء اعلام لشكر بدون حركت خصم جايز نداشته چون سلطان سليمان در بدايت جلوس لشكر به ديار روس و فرنگ كشيده به غزا و جهاد مشغول شده بود آن حضرت را نيز به غزاي كفار تحريض نمودند. بنابراين آن خاقان سليمان شأن، چند سال به جهت كسب مثوبات غزا عساكر منصور را به غزاي گرجستان مأمور ساخته خود به عيش و سرور و حضور ميپرداخت»([21]).
[1]- ميشل م. مزاوي، پيدايش دولت صفوي، ترجمة يعقوب آژند، تهران: گستره، چاپ دوم، 1368، ص 153. همچنين بنگريد به: اوزون چارشلي، همان ج2، ص 255؛ پارسادوست، شاه اسماعيل اول¼، ص138. البته در نقل قول فوق، مزاوي اشاره نميكند كه قلب دنياي اسلام كجاست. آيا با تشتتي كه در آن دوره يعني قرن دهم هجري قمري بر مملاك اسلامي حاكم است. اصولاً مركزيتي را ميتوان ديد؟ آيا منظور جذابيت ممالك اسلامي براي جنيد و حيدر بيشتر از ديني است يا تمايلات جنگجويي؟ مسألة ديگر اين كه به نظر ميرسد نظر مزاوي بر دارالاسلام و دارالحرب كلي باشد. دارالاسلام آنجاست كه مردم مسلمان حضور دارند و بر حدود و ثغور سياسي قلمرو مسلمانان ميتوان عنوان مملكت اسلامي داد و دارالحرب هم به همين ترتيب اما برعكس. از سوي ديگر فقط در تفكر اسلامي غزا و يا جهاد با كفار نيست بلكه در تفكر مسيحي نيز شواهدي در اين زمينه وجوددارد. به ياد بياوريم جنگهاي صليبي را كه تحت عنوان جنگ با كفار مسلمان صورت گرفت و حتي همين گرجيان نيز در آن شركت جستند (ر.ك: فصل اول، ريشههاي مسيحيت گرجي، ص 10) و در فتح بغداد بدست هلاكو در صفوف سپاهيان او بودند و بيشترين قتل و غارت از مسلمانان را انجام دادند (ر.ك: فصل دوم، ص49).
[2]- امير محمودبن غياثالدين خواند مير، ايران در روزگار شاه اسماعيل و شاه طهماسب صفوي، به كوشش غلامرضا طباطبايي، تهران: بنياد موقوفات افشار، چاپ اول، 1370، ص 88 ؛ همچنين بنگريد به: ادوارد براون، تاريخ ادبيات ايران (از صفويه تا عصر حاضر)، ج 4، ترجمة بهرام مقدادي، تحشيه و تعليق از ضياءالدين سجادي و عبدالحسين نوايي، تهران: مرواريد، چاپ اول، 1369، ص 62 .
[3]- قاضي احمدبن شرفالدين الحسين الحسيني القمي، خلاصهالتواريخ، ج1، به تصحيح احسان اشراقي، تهران: دانشگاه تهران، بينوبت چاپ، 1359، ص 56 .
[4]- سفرنامة بازرگانان ونيزي، در سفرنامة ونيزيان در ايران، ص 430.
[5]- سيوري، ايران عصر صفوي، ص 34.انجام پایان نامه تاریخ 09359793534
[6]- در مورد دلايل، نتايج و آثار جنگ چالدران بطور مختصر رجوع كنيد به اين مقالة رومر در تاريخ ايران كمبريج با اين ويژگيها:
H.R.Roemer, "The Safavid period", in CHI, vol. 6, PP. 2-26.
[7]- علاءالدوله ذوالقدر، امير سلسلة كوچكي از تركمانان در مرعش در آسياي صغير كه مركز آن البستان بود.
[8]- نظامالدين مجير شيباني، تشكيل شاهنشاهي صفويه: احياء وحدت ملي، تهران: دانشگاه تهران، بينوبت چاپ، 1346، صص 6-165.
[9]- هولت و لمتون، همان، ص 422.
[10]- سيوري، ايران عصر صفوي، ص 44.
[11]- Brosset, Histoire de la Georgie, II, i, p. 25, quoted in Allen, op. cit., P. 139, note 1.
[12]- هولت و لمتون، همان، ص 423.
[13]- منابع صفوي از كواركواره با عنوان نازيباي قرقره (!) ياد ميكنند. همچنين پارسادوست به نقل از هينتس كواركوارةدوم را با كواركوارة سوم اشتباه گرفته است. كواركوارة دوم اتابك سمتسخه در 870/1466 درگذشته و پسر دوازده سالهاش بهادر به جاي او بر تخت نشسته بود. ر.ك: پارسادوست، شاه اسماعيل¼، ص 581 ، يادداشت شمارة 2 و براي درستي مطلب ر.ك:
Allen, op. cit., p. 138.
[14]- Allen, op. cit., P. 139.
[15]- غلام سرور، تاريخ شاه اسماعيل صفوي، ترجمة محمدباقر آرام و عباسقلي غفاري فرد، تهران: مركز نشر دانشگاهي، چاپ اول، 1374، ص110.
[16]- حسن يبگ روملو، احسنالتواريخ، به كوشش عبدالحسين نوايي، تهران: بابك، بينوبت چاپ، 1357، صص 12-211؛ محمدحسنخان اعتمادالسلطنه، تاريخ منتظم ناصري، ج 2، به تصحيح اسماعيل رضواني، تهران: دنياي كتاب، چاپ اول، 1364، ص 763؛ حسيني القمي، همان، ج 1، ص 137.انجام پایان نامه تاریخ 09359793534
[17]- حسن بايبوري، تاريخ پناهندگان ايران (از خارج به ايران و از ايران به خارج) از صفويه تا اواخر قاجاريه، تهران: وحيد، بينوبت چاپ، 1349، ص 39 و ص 41.
[]- محمد يوسف و اله اصفهاني، خلدبرين (ايران در روزگار صفويان)، به كوشش ميرهاشم محدث، تهران: بنياد موقوفات افشار، بينوبت چاپ، 1372، ص 263؛ روملو، همان، ص 2؛ سرور، همان، ص 111.
[19]- حسينيالقمي، همان، ج 1، ص 140؛ اعتمادالسطنه، تاريخ منظم ناصري، ج 2، ص 765.
[20]- پارسادوست، شاه اسماعيل اول¼، ص 580 .انجام پایان نامه تاریخ 09359793534
[21]- اسكندر بيك تركمان، تاريخ عالمآراي عباسي، سه جلد در 2 مجلد، به كوشش ايرج افشار، ج 1، تهران: اميركبير با همكاري كتابفروشي تأييد اصفهان، چاپ دوم، 1350، صص 4-43؛ همچنين نگاه كنيد به: ولي قلي بن داود قلي شاملو، قصص الخاقاني، ج 1، به تصحيح سيدحسن سادات ناصري، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ اول، 1371، ص 46.انجام پایان نامه تاریخ 09359793534مرتضی حجتی نسب
موقعیت جغرافیایی خلیج فارس – بنادر و کرانه های شمالی و جنوبی در پیش از اسلام تا دوره اسلامی
شاه اسماعيل اول –و گرجستان انجام پایان نامه تاریخ 09359793534
شاه ,ص ,اسماعيل ,كه ,جنگ ,گرجستان ,شاه اسماعيل ,را به ,پس از ,نامه تاریخ ,انجام پایان ,نامه تاریخ 09359793534 ,دانشگاه تهران، بينوبت ,تهران دانشگاه تهران، ,عبدالحسين نوايي، تهران
درباره این سایت