محل تبلیغات شما

                                                                                  حجیت عقل               

حجیت عقل در منظر فقها شیعه و سنی دارای دو برداشت می باشد ،حجیت عقل از نظر شیعه به این معنی است که اگر در موردی عقل یک حکم قطعی داشت، آن حکم به حکم اینکه قطعی و یقینی است حجت است.اکثریت علمای شیعه عقل را منبع صدور احکام فقهی می دانند در صورتی که غالب علمای اهل تسنن بر حجیت عقل به عنوان منبع صدور احکام قائل نیستند. نا بر روایات معتبره ، مهمترین عقیده شیعه در مورد عقل اینست که عقل حجت و رسول باطنی خداوند و منشأ هدایت فطریست،  بنا بر مباحث تفصیلی در علم اصول ( که در این مختصر نمی گنجد ) مقصود از عقل در منابع و متون دینی همان عقل عرفی هست با یک تفاوت آشکار و آن اینست که گاهی عرف عقل را با ت ها و زیرکی های شیطنت آمیز یکی می گیرد ، که بر اساس ادله عقلی و نقلی قطعی این شیطنتها مغایر از عقلست و بر عقل که حجت خداوندست اطلاق نمی گردد. اما جدای از این تفاوت می توان گفت مقصود از عقل در منابع روایی شیعه همان نیرویی است که عقلای عالم آن را عقل می نامند . اما تعریف منطقی عقل ناممکنست و در مورد تمام تعاریف منطقی و فلسفی آن اشکالاتی مطرح می باشد زیرا عقل امری بدیهیست و تعریف آن ناممکنست و لذا در هیچ یک از منابع دینی اثری از تعریف منطقی و فلسفی آن نمی یابیم

 لغات کلیدی :

حجیت عقل ، فقه های شیعه، فقهای سنی،دلایل حجیت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مقدمه

عقل یکی از حجج الهی و اهم آنهاست،زیرا وحی نیز گرچه در سـیر تـکاملی فراتر از عقل است،اما در مشروعیت خود وابسته‌ عقل‌ است.گذشته از آن‌که موضوع کار وحی،انسان عاقل است.عقل به عنوان یکی از منابع فقه از دیرباز مورد توجه و در شمار ادلهء فقه بـوده اسـت.با این‌ حال‌،در مقام استنباط فقهی کمتر مورد توجه بوده‌ است.یکی از راههای بازشناسی جایگاه عقل در استنباط دین و به‌طور خاص فقه‌ الاحکام،شناخت حقیقت و گوهر ذاتی آن است.زیرا‌ بـر‌ فـرض‌ اثبات عصمت عقل‌ و انتساب خطاهای‌ انسان‌ به‌ عواملی غیر از عقل،خود در ارتقای جایگاه آن و توجه‌ به آن تأثیر بسزایی دارد.در این نوشته بر آنیم حجیت عقل را بررسی کنیم.بـه هـمین‌ مـنظور‌ ابتدا‌ از دلیل عقل و آنگاه از دلیـل نـقلی اعـم از کتاب و سنت استفاده شده‌ است.

ماهیت‌شناسی عقل

بداهت معنای عقل‌

عقل‌ از‌ قوای روح انسان است و به همین جهت علم به آن‌ از جـملهء مـعلومات‌ حـضوری او به شمار می‌اید.علم انسان به نفس خـویش و قـوای آن مانند اراده، خواهشها‌،لذتها‌ و دردها‌،نیاز به تصور ندارد و عین معلوم در نفس او حضور دارد‌. عقل‌ نیز از این قاعده جدا نیست و عـلم بـه عـقل نیازمند استدلال و حتی تصور نیست.هر انسانی‌ پیش‌ از‌ هر چـیز،بالبداهه از توانایی فهمیدن خویش آگاه است.بنابراین،هر تعریفی‌ که‌ از‌ عقل ارائه شود،تعریف حقیقی نخواهد بود،زیرا مـعرّف بـاید اجـلی از معرّف باشد‌،درحالی‌که‌ عقل‌ خود از معلومات حضوری و بدیهی است و چگونه مـمکن اسـت با امور غیر بدیهی یا‌ بدیهی‌ دیگر تعریف شود. برخی از بزرگان علم اصول با توجه بـه ایـن مـهم‌،خود‌ را‌ از التزام به نقض و ابرامهای‌ رایج در تعاریف رها ساخته‌اند.بزرگان،نقض و ابـرامهای بـسیاری‌ در‌ عـدم مانعیت و جامعیت بیان‌ کرده‌اند که سزاوار بحث ما نیست.زیرا آنها-تعریف‌ خاص‌ و عـام‌-از تـعاریف لفـظیه‌ای هستند که در جواب سؤال ازما»ی شارحه قرار می‌گیرند نه پاسخ‌ از‌ما»ی حقیقیه.این چـگونه مـمکن است،در حالی‌ که معنای موجود از‌ آن‌ در‌ ذهن روشن‌تر از چیزی است که بدان‌ تـعریف مـی‌شود.[1]

 

منابع‌ دین

منبع ثبوتی و منبع اثباتی

منبع دیـن دو‌ قـسم‌ اسـت:1.منبع ثبوتی،2.منبع اثباتی

مـنبع ثـبوتی دیـن و احکام الهی فقط اراده ذات اقدس اله است،تنها منبعی که‌ دین‌ از‌ او جوشیده نشأت می‌گیرد،اراده خداوند است و بس.

منبع اثباتی‌ دین که با آن کـشف اراده خـدا مـی‌کنیم،عبارت است از:کتاب،سنت، اجماع و عقل که بـازگشت ایـن‌ چهار‌ منبع‌ به دو منبع است.زیرا اجماع ذاتا منبع مستقل نیست کا‌ اگر‌ متفکران اسلامی در چیزی اتفاق کردند،حـق بـاشد؛بـلکه حجّیت اجماع،از باب کشف از سنت‌ و رضاء‌ یا‌ امضاء معصوم خـواهد بود.بنابراین،اجماع به سنت برمی‌گردد و سنت هم وقتی‌ در‌ آن‌ دقت می‌کنیم،در واقع همان وحی الهی است کـه بـر قـلب پیامبر و ائمه علیهم‌ السّلام‌ ظهور‌ کرده است.بنابراین،قرآن و سنت بـه وحـی برمی‌گردد؛لکن قرآن وحی اصیل است و سنت‌ الهاماتی‌ است که خداوند به پیامبر و ائمه علیهم السـّلام آمـوخت. پس مـنبع دین عبارت‌ از‌ عقل‌ و وحی است؛اما وقتی عقل و وحی را بررسی می‌کنیم، مـی‌یابیم کـه عـقل و وحی دو‌ چیز‌ نیستند؛زیرا وحی الهی به صورت خاص است و عقل هاتف غیب اسـت،عـقل‌ در‌ مـقابل‌ کلام و وحی خدا نیست؛زیرا خداوند به حکم‌ آیه‌ی

و نفس و ما سوّیها فألهمها فـجورها و تـقویها‌

و به‌ حکم آیه‌ی میثاق

و إذ أخذ ربّک من بنی ادم من ظهورهم ذرّیّتهم‌ و أشهدهم‌ عـلی‌ أنـفسهم ألسـت بربّکم قالوا بلی

هم مسائل حکمت نظری و هم مسائل حکمت عملی را به‌ انسان‌ الهـام‌ کـرده،در نهاد او به ودیعت نهاده است و انبیاء را نیز فرستاده‌ تا‌ این دقیقه‌ها و گنجینه‌ها را شـکوفا سـازندو یـثیروا لهم دفائن العقول»

بنابراین،عقل شعبه‌ای از الهام مستتری‌ است‌ در فطرت و نهان انسان که خدا آن را بـه ودیـعت داده است‌،پس‌ عقل هم هاتف غیبی و پیام‌آور الهی است‌.بنابراین‌،درواقع‌ مـنبع دیـن،وحـی و الهام است.توضیح مطلب‌ آن‌که‌:ما نباید منابع دین را به نقل و ظواهر الفاظ و کلمات مـنحصر کـنیم؛بـلکه‌ باید‌ بدانیم؛یکی از منابع قوی‌ و غنی‌ دین،عقل‌ است‌؛ همان‌طوری‌ که یـکی از مـنابع قوی و غنی‌ دین‌ قرآن است؛و اگر عقل به عنوان منبع دین محسوب نگردد؛باید بسیاری‌ از‌ مـعارف و مـسائلی که دینی است و جزء‌ دین محسوب می‌شود،از‌ منطقه‌ دین خارج گردد؛و بـالاتر اگـر‌ کسی‌ عقل را منبع دین نداند؛نه تـنها یـکی از مـنابع غنی و قوی دین‌ را‌ حذف کرده است،بـلکه در‌ حـقیقت‌ به‌ خود و قرآن و روایات‌ هم‌ عمل نکرده است.چنان‌که‌ فرموده‌اند‌:اءن للّه علی الناس حـجّتین حـجّة ظاهرة و حجّة باطنة فامّما الظـاهرة فـالرسل و الأنبیاء و الأئمـة‌ و امـّا‌ البـاطنة فالعقول»4اگر کسی عقل را‌ در‌ مقابل دیـن‌ قـرار‌ دهد‌،نه حق عقل را‌ ادا کرده و نه سهم دین را اعطاء کرده است.[2]

ابـن سـکیت از امام رضا علیه‌ السّلام‌ سؤال کـرد:تاللّه ما رأیت مـثلک‌ قـطّ‌ فما‌ الحجّة‌ علی‌ الخلق الیوم؟قال فـقال:العـقل‌،یعرف‌ به الصادق علی اللّه فیصدّقه و الکاذب علی اللّه فیکذّبه.قال فقال ابن سکّیت:هـذا و اللّه هـو‌ الجواب‌»؛5امروز‌ محق و مبطل و صـادق و کـاذب هـر دو ادعا‌ می‌کنند‌،پسـ‌ حـجّت‌ خدا‌ چیست؟امام فرمود‌:معیار عـقل اسـت.ابن سکیت گفت: به خدا جواب همین است.

سخن ابن سکیت از آن نظر که یـک عـالم خردمند است،در حدّ سخن یک عـالم‌ اعـتبار دارد؛اما چـون ایـن مـطلب در حضور حجّت خدا گـفته شده،با تقریر حجّت خدا همراه است،ازاین‌رو می‌توان به آن استدلال کرد.چون حجّت خـدا آن را ردعـ‌ نکرد‌،پس معلوم می‌شود که عقل از مـنابع قـوی دیـن اسـت.[3]

 

مـعنای منبع بودن عـقل بـرای دین

عقل که از منابع قوی و غنی دین است،گاهی به این معنا است‌ که‌ عقل مـصباح و چـراغ اسـت که مسائل را خوب می‌فهمد،آیات و روایات را خـوب بـررسی مـی‌کند،و آنـها را تـنظیم و هـماهنگ می‌نماید؛ولی ما وقتی‌ می‌گوییم‌:عقل منبع دین است،به‌ این‌ معنی نیست؛بلکه خود عقل منبع مستقل است؛گاهی پیام مستقل دارد؛گاهی با زبان مقال و گاهی بـا سکوت امضا می‌کند و اعتراضی نمی‌کند.عقل‌ در‌ این صورت فتوا می‌دهد‌،نه‌ این‌که فتوای قرآن یا روایات را می‌فهمد.به اصطلاح اصولیین در مستقلات عقلیه عقل منبع دین است؛به همین دلیل اگـر در مـواردی عقل احکامی داشت و در آن موارد نقل‌ هم‌ مطالبی را بیان کرد،نقل مؤید عقل و حکم او،امضاء حکم عقل است.[4]

رابطه متقابل عقل و شریعت

رابطه متقابل عقل و شریعت،به سه صورت تـصور مـی‌شود:

اول.عقل میزان شریعت‌ باشد‌؛یعنی،اگر‌ چیزی را شریعت گفت و به میزان عقل در نیامد،و اسرار آن را ادراک نکرد،فتوا به بطلانش‌ بدهد.

البته،این تصویر کـه عـقل میزان شریعت باشد،صحیح نـیست‌.زیـرا‌ خود‌ عقل به قصور خود آگاهی دارد و می‌گوید من بسیاری از مسائل عالم و آدم و اسرار آن را نمی‌فهمم‌ و ‌‌راهنما‌ طلب می‌کنم و این راهنما باید معصوم باشد.وقتی عقل چـنین مـی‌گوید،نمی‌تواند ره‌آورد‌ نقل‌ را‌ نـقد کـند.البته،نقلی ثابت است که بیان معصوم باشد،در غیر این صورت عقل‌ نسبت به نقلی که یقین‌آور نباشد،یعنی:سندش یقینی و دلالتش نص نباشد،تسلیم‌ نمی‌شود و در برابر آن‌ خضوع‌ نـمی‌کند؛مـگر در بخشهای تعبّدی که خود عقل فتوا می‌دهد،به این‌که می‌توان به ظنون اکتفا کرد.دوم.عقل کلید و مفتاح شریعت باشد.از این مطلب روشن است که مفتاح فقط‌ از بیرون کارایی دارد تا انـسان را بـه درون شریعت وارد کـند و انسان را به گنجینه برساند و هنگامی که وارد گنجینه شد دیگر مفتاح کارایی ندارد.سوم.عقل مصباح شریعت بـاشد‌؛یعنی‌،عقل چراغی باشد که تشخیص دهد،چه چیزی با اصـول شـریعت هـماهنگ است و چه چیزی با اصول شریعت هماهنگ نیست؛ در تشخیص صحت‌وسقم و سودوزیان ره‌آورد شریعت،عقل،چراغ خوبی اسـت‌.‌ ‌چـنانچه‌ رابطه عقل با شریعت به سه صورت بوده است،رابطه شریعت و عقل و فـطرت نـیز بـه سه صروت تصویر می‌شود:

الف.شریعت نسبت به عقل و فطرت میزان باشد؛یعنی،هر‌ مطلب‌ اصـیلی را باید با ترازوی نقل بسنجیم و اگر مثلا قضایای فطری یا فطریة القیاس را در شـریعت نیافتیم، بگوییم معتبر نـیست؛ مـثلا اگر ما در شریعت نیافتیم که اجتماع‌ نقیضین‌ محال‌ است؛و یا ثبوت شی‌ء برای‌ نفس‌ خود‌ ضرورت دارد؛و یا تخلف معلول از علّت تامّه یا علّت تامّه نسبت به معلول مستحیل است؛بگوییم ایـنها ارزش ندارند.به‌ عبارت‌ دیگر‌:چون قضایای فطری یا فطریة القیاس در ترازوی‌ شریعت‌ یافت نشد،ارزش نداشته باشد؛البته این سخن صحیح نیست،بلکه ملاک در این‌گونه قضایا عدم مخالفت آنها با‌ نقل‌ و شـریعت‌ اسـت؛یعنی،مخالفت آنها با شریعت و نقل مانع است،نه‌ این‌که موافقت با شریعت شرط باشد.چنانچه در ارتباط روایات با قرآن می‌گویند:مخالفت سنت با کتاب مانع‌ حجّیت‌ سنت‌ است نـه ایـن‌که موافقت شرط باشد؛زیرا با تقریر و امضاء عملی‌ معصوم‌ حجّیت آن اثبات می‌شود؛بنابراین،این مطلب نیز صحیح نیست.[5]



[1] محمد علی خیراللهی ، مبانی حجیت عقل عملی ، فصل نامه پژوهش های فقه حقوق اسلامی، ، زمستان،1385،،ش 166،ص 145-160.

[2] آیت اللّه عبد اللّه جوادی آملی،‌‌‌کـارآمدی‌ عقل در استنباط احکام فقهی، فقه و مبانی حقوق اسلامی، پاییز 1382 ، شماره 1 ، ص  21.

 

[3] محمد علی خیراللهی ، مبانی حجیت عقل عملی ، فصل نامه پژوهش های فقه حقوق اسلامی، ، زمستان،1385،،ش 166،ص 145-160.

[4] آیت اللّه عبد اللّه جوادی آملی،‌‌‌کـارآمدی‌ عقل در استنباط احکام فقهی، فقه و مبانی حقوق اسلامی، پاییز 1382 ، شماره 1 ، ص  .23

[5] آیت اللّه عبد اللّه جوادی آملی،‌‌‌کـارآمدی‌ عقل در استنباط احکام فقهی، فقه و مبانی حقوق اسلامی، پاییز 1382 ، شماره 1 ، ص  26.

 

بندر تاریخی سیراف

موقعیت جغرافیایی خلیج فارس – بنادر و کرانه های شمالی و جنوبی در پیش از اسلام تا دوره اسلامی

شاه اسماعيل اول –و گرجستان انجام پایان نامه تاریخ 09359793534

  ,عقل ,منبع ,، ,دین ,شریعت ,    ,است و ,عقل در ,حجیت عقل ,عقل و ,حقوق اسلامی، پاییز ,استنباط احکام فقهی، ,اللّه جوادی آملی،‌‌‌کـارآمدی‌

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها